اتفاقات بزرگ در بهراد
پسر گلم تو 24/5/94وقتي با هم نشسته بوديم داشت شبكه پويا شب بخير بچه ها نگاه ميكرد يهو برگشت با تعجب ماه ديد كه داره ميخوابه گفت مامان ماه البته نه به صورت واضح و بلند اما انقدر خوشحال شدم كه نگو اخه بهراد جمله نميگفت و كلمه هم نميگفت يهو اينو گفت هنگ كردم فداش بشم باباش ميگفت نگران نباش بهراد يهو كامل حرف ميزنه
الان 4روزم ميشه كه بهراد از كهنه گرفتم روز اول و 2 خوب بود اصلا اذيت نكرد اما روز 3 و 4 همش گند زد به خونم
وقتي خرابكاري ميكنه چشماش گرد ميشه و عقب عقب ميره منم ميخندم بهش ميگم مامان جيش داري چرا نميگي فرار ميكنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی