امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

آنچه در كرمانشاه گذشت

1393/7/16 8:28
1,822 بازدید
اشتراک گذاری

اول سلام به دوستاي خوبم بعدش اينكه يه مدت آپ نكردم شرمنده بلاخره لپ تاپ درست نشد و یه لپ تاپ دیگه خریداری شد الان راحت شدم البته اون مال عهد بوووووق بود ایناهاش

 

 

 

 


بگذریم ما روز دوشنبه در تاریخ 7 مهر حرکت کردیم ساعت 10صبح به سمت همدان تا شب اونجا بخوابیم به دلیل مسافت زیادتا کرمانشاه قرار بر این بود شب همدان بخوابیم تا صبح روز 8 مهر بریم کرمانشاه 

اینم گلک من که پشت ماشین واسه خودش جایگاه داشت انگار اتاقش بود حال می کرد واسه خودش خواب و بازی و تماشا

قبل همدان هم یه روستایی به نام قره گوزلو بود نرسیده به اسد آباد جای قشنگ و خوش آب و هوای بود بیشتر فیلم گرفتم تا عکس و نهار همونجا موندیم 

 

 

اینم نزدیکی شهر اسد آباد

بلاخره ساعت 11شب رسیدیم همدان و اونجا خوابیدیم اینم بهراد گلم که تازه ار راه رسیده رفته سراغ نقشه همدان و داره بازی میکنه ما هم خسته کوفته

اینم صبح روز بعد همدان که راه افتادیم بریم به سمت کرمانشاه شازده کوچولو تازه بیدار شده بود  و تو ماشین بردیمش که همونجا ادامه خوابشو کامل کنه

بقیه ماجرا در ادامه مطلب

بعد همدان شهری بود به نام صحنه شهر قشنگی بود مخصوصا جایی به نام دربند آبشار زیبایی بود تو یه پارکی باید 1کیلومتر پیاده میرفتی تا به آبشار میرسیدی اینم نمایی از پارک و خود آبشارش

 

اینم بلاخره شهر کرمانشاه (طاق بستان)و دیگه توضیح نمیخواد 

فقط اینکه اینجا ظهر بود و رفتیم و مصلی کرمانشاه واسه نماز

اینم روز جمعه 11 مهر راه برگشت به تهران 50 کیلومتری بعد کرمانشاه کوه بیستون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان امیرعلی
20 مهر 93 10:30
چقدر باحال عقب ماشین نشسته بهانه نمی گرفت بیاد جلو ؟ چرا اولش که داشتیم حرکت میکردیم چند ساعت اول کارم شده بود هی بغل کنمش بیارم جلو هی بفرستمش عقب اما سرسختی ادامه داشت تا اون کم آورد
مامان امیرعلی
20 مهر 93 10:33
به به چه مامان و پسر خوشگلی
مامان امیرعلی
20 مهر 93 10:35
دلم می خواد این پسر تپلو را گازش بگیرم البته ناراحت نشو ، پسر گردالو خودم را هم دوست دارم گاز بگیرم خدا نگشون داره
مامان و بابا
23 مهر 93 7:44
واي چه با نمك واسه خودش عقب ماشين نشسته چقدر آروم، خداوند حفظش كنه