سورپرايز براي بابايي

نفس مامان كـــــــــــــــــــيــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟

عشق مامان كـــــــــــــــــــيــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟

بهراد

بريم برات بنويسم كه داستان چيه

خوب اينه كه....بابايت به همون دليلي كه تو پست قبل نوشتم و رمز دار بود رفته مسافرت و تاآخر هفته نمياد اميدوارم فقط سالم برگرده دي رو زود مهم نيست پسرم

ديشب پسر گلم

وقتي دراز كشيده بودم و به طور اتفاقي دستم رو شكمم بود خودمم براي اولين بار لگد زدنتو تو دستم حس كردم خيلي لذت بخش بود.

 مني كه از اولين بار كه لگد زدي تا خود الان، به هر حال  لگد زدن هات برام عادي شده بود اينكه بادستام حس كردم خيلي جالب بود بهراد ماماني انقدر قوي شدي كه لگدهات به پوستمم سرايت پيداكرده بود خيلي دوست داشتم بابايت اون لحظه پيشم بود و با اشتياق صداش كنم كه بياد و حس كنه اما متاسفانه پسرم اينطور نشدو بابايت پيشم نبود و منو تو تنها با خدا جونمون بوديم 

  از خدا متشكرم كه هميشه و در همه حال پيشمه و تنهام نميگذاره

 بهرادم به بابايت اس دادم كه وقتي برگشتي منتظر سورپرايز از طرف بهراد باش بابايتم گفت باشه منتظرم تا كارها اينجا تمام بشه و بتونم زودتر بيام اميدوارم زودتر تمام بشه

بهراد ماماني امروز تو شركت داشتم بلاگهاي دوستان رو چك ميكردم و چندتاشون رو كه تازه باهاشون آشنا شده بودم ميخوندم دوستان بچه هاشون به دنيا اومدن و عكس ميگذارن نميدوني چقدر دوست دارم كه تو هم اين 4 ماه زودتر تمام بشه و تو سالم به دنيا بياي و منم عكساي نازتو بگذارم تو بلاگ براي آينده هاي دورت. و از همه مشتاق تر اينكه اون لحظه در آغوش گرفتنتو حسشو بچشم خدايا تو تنهاكسي هستي كه ميتوني اين حس زيبارو به من هديه بدي