زيبا و به يادموندنيترين روز زندگي من
بهراد عزيزم الهي مامان قربونت بشه فداي قدو بالات بشم تو ديروز بزرگترين كادو دنيارو بهم دادي و باعث شدي به يادموندنيترين روز و زيباترين روز زندگي واسه من باشه ديروز غروب ساعت 6 من تو آشپزخانه كه بودم ديدم چهار دستو پا تند تند اومدي سمتم و مثل هميشه با اون دستاي كوچولو و خشگلت پاهامو گرفتي و خواستي بلند بشي وقتي بلند شدي ماماني مثل هميشه قربون صدقت رفت و تو برگشتي گفتي (ماماماما) من دلم از خوشحالي پر گرفت بغلت كردم و كلي بوست كردم چون اولين بار بود كه صدام ميكردي
دومين كاري كه واسم زيبا و عجيب بود اين بود كه يه اسباب بازي پيانو داري ديشب ديدم تو خلوت خودت مثل هميشه كه داشتي بازي ميكردي پيانو رو برداشتي و داري آهنگ ميزني اونم نه اتفاقي اومدم جلو و ديدم انگشتاي نازتو روي اين دكمه ها خيلي با دقت فشار ميدي و دكمه هارو عقب جلو ميكني اصلا اتفاقي انجام نميدادي و وقتي خسته شدي گذاشتي كنار و همون لحظه همون ريتم آهنگو با دهنت صداشو در آوردي در عجب كارت بودم مامان فدات بشه
و كار سوم ديگه اين بود كه ديشب رفتي تو مطبخ و كابينت رو باز كردي و خواستي بري سراغ وسايل توش كه من گفتم نه ديگه نرفتي سراغش قربون پسر حرف گوشكنم بشم
دوســــــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت داريييييييييييييييييم