امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

كارهاي جديد

پسرم چند روزيه رفتي تو 21 ماهي و مرد شدي اين روزها عزيز دلم كارهاي وروجكيت زياد شده از مبل ميري بالا و دم پنجره ميشيني و خيابونو نگاه ميكني از پل ها خودت مياي پايين با كمك گرفتن ديوار و ليوان ابتو به راحتي خودت ميخوري و ميبري بغل يخجال جاي ليوانيش چنند   وقتي هم هست ميبرمت تو حياط و كهنتو برميدارم تا عادت كني كم كم جيشتو بگي وقتي ازت ميپرسم با جديت ميگي نه اين نه گفتنت اولين كلمه اي بود كه درست بيان كردي البته مامان و بابا و عزيز و اشغال و كو و جوجو زندايي و دايي ميگيا البته بعضي وقتا انگار تنبليت مياد طوري كه انگار اصلا بلد نبودي ادم به شك ميفته فقط تنها كلمه اي كه ورد زبونته اديسه همون عزيز ميشه ماماني: اني باباي:ب...
1 تير 1394

اولین عروسکی که بهراد عاشقش شد

امروز من وقتی اداره بودم بهراد با عزیز و پدر جونش میرن خونه عمم اونجا دختر عمم ی عروسک داشت که به دیوار زده بود خلاصه عاشق عروسک میشه و میارتش مال خودش میشه من که اومدم خونه دیدم تو بغلش خوابیده مامانم جریان تعریف کرد برام منم ی چندتا عکس ازش گرفتم ازش میپرسم چندتا عروسکتو دکست داری میگه دوه یعنی دوتا،پسرم اینروزها راحت از پله ها پایین و بالا میرهو ی چیزی نخواد با حدیت میگه نه و همش منو باباشو هی بغل میکنه و احساسات نشون میده       ...
9 خرداد 1394

خرید برای بهراد

با عرض پوزش مجدد بازم دیر اوپد تو روز 5شنبه 24اردیبهشت 94 من و عزیز جونت و خودت رفتیم که تو بازار دور بزنیم دیدیم اقا دوچرخه دید و رفتی سوارش شدی خلاصه هرچی میخواستم بلندت کنیم با جدیت میگفتی نه و دستمو میزدی منم گفتم برات میگیرم و گرفتم تو خانه کدوک هم ی چادر برات خریدم ...
29 ارديبهشت 1394