انگشت خوردن و بووو شدن دستت

سلام اومدم از این چند روز اخیر بگم و چند عکس بگذارم

بهرادم روزهای آخر 2ماهگیشو پشت سر میگذاره و میخواد 22 دی بره تو 3ماهگی

واسهخودش مردی شده الان 2 ماه و 25 روزشه

بهراد گلم قند عسلم دیگه آقا شدی مامانی رو مثل اون اوایل اذیت نمیکنی

هم از نظر شب زنده داریها و هم از نظر استفراغت خیلی بهتر شدی و قابل کنترلتر خدا رو شکر

بهرادم چند روز پیش من و عزیز جون نشسته بودیم دیدیم بدجور ناخنهات بزرگ شده

و صورت قشنگتو چنگ میگی چشمت روز بد نبینه اومدیم تا ناخنتو بگیریم اشتباهی

گوشت دستتو همراه ناخن گرفتیم تو هم گریه کردی اولش متوجه نشدیم

بعدش یهو دیدیم انگشتت خونی شده دلم یه جوری شد انقدر قربون صدقش رفتم که نگو

فوری بهت شیر دادم تا ساکت شدی

اینم از خرابکاری ما

ایشالا که خوب بشه خدا کنه جاش نمونه مامان فدای اون دستهای قشنگت بشه که بوووو شده

بوووووس

خبر بعدی اینکه...

مامانی الان یه 17 روزی میشه سرما خورده هر چی تو رگی و پینی سیلین میزنم فایده نداه

از اینطرف چرک دندونمم خوب نمیشه اینهمه آمپول زدم چرکش خشک نشده نمیدونم چم شده

بعد زایمان سیستم دفاعی بدنم خیلی ضعیف شده همش میترسم تو از من سرما بگیری

پریروز بردمت پیش آقا دکتر یوسفیان معاینت کرد خدا رو شکر سرما نخورده بودی  آخه  یه چند روزی

سرفه میکردی تک و توک ترسیدم فعلا چیزی نبوده خدار و شکر

بهراد گلم جدیدا شستتو میگذار یتو دهنت و میک میزنی هرکاری میکنم این عادت ترکت بدم نمیشه

بعضی وقتا دیگه چاره ای نداریم دستتو میکنم تو شلوارت تا نخوریش اما گریه میکی که دستتو در بیارم

منم دلم میسوزه در میارم پستونک میگذارم دهنت پرتش میکنی بیرون که دست بخوری نمیدونم چیکار کنم

ظهرها هم همش شروع میکنی به بازی که من باهات بازی کنم و حرف بزنم تو هم از خودت تک و توک

صدا در میاری فدات بشه مامان  خیلی دوست دارم خیلی

 اربعینم رفتیم خونه عمه  بزرگت واسه اولین بار اینم عکسی که تو ماشین هستو داریم حرکت میکنیم 

بهرادم از پنجره خیلی ناز آسمون رو نگاه میکرد و ساکت بود تا برسیم

 اینم رفتیم همون روز یه امازاده به نام شاه رضا

 عکسهای 3ماهگی بهراد رو تو آلبوم عکسش گذاشتم میتونید ببینید