امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

دندونهاي بالايي جيگملم

1393/6/15 11:31
205 بازدید
اشتراک گذاری

بدون مقدمه چيني اينو بگم كه :

ساعت 11.10 صبح 15 شهريور كه امروز هست مامان جونم دوباره زنگ زد و گفت كه بهراد دندون بالاشم در اومده البته بگما در اومده منظور اينكه دندونش هم سطح لثه هست و بالاتر نيومده دندون قبليشم همينطور هنوز كامل بالا نيومده

فداش بشم بوووووووووووووووووووووووس

يه خاطره شيرين :

ديروز بوديم جهاز برون پسرعموم اونجا يه خانومي اومد شربت و شيريني و ميوه تعارف كرد عين سه دفعه بهراد دست دراز كرد سمت شربت و ميوه كه من ديدم بهراد واقعا مستقل شده و خودش ميخواد برداره به خانومه گفتم لطفا به پسرمم بديد نميبينيد دست دراز ميكنه سمتش اما شما دو دفعه از جلوش رد شديد تا اينكه خانومه بهش تعارف كرد و اونم داشت از تو شيريني ها انتخاب ميكرد

ديشبم خونه مادرشوهر بوديم كه اونجا هم شيريني خامه اي بود به مادرشوهرم گفتم بيار سمتش ببين دست دراز ميكنه و همين كارو هم كرد و برداشت انقدر خودم ذوق كردم از اينكه پسرم مستقل شده كه نگو

يه كار جالب كه خودمم نميدونم از كجا ياد گرفته لي لي حوضك كردن هست تا بهش ميگم لي لي دست ميكنه رو كف دستش و با خنده ميچرخونه اي خدااااااا كاش ميشد عكس بگذارم دارم در فكر خريدن لپ تاپ جديد هستم قبليم خراب شده و اينترنتم ندارم


يه خاطره كوچيك بد اينكه پريشب خونه دوست شوهرم دعوت بوديم دقيقا 5دقيقه مانده بود راه بيوفتيم بيايم خونه بهراد از اول تا آخر دور اين ميز عسلي چرخيد بازي كرد هي گرفتمش لج كرد تا دم اخر يهو دستش سور خورد و افتاد پايين و لثش خورد به لبه تيز ميز عسلي و خون اومد انقدر ترسيدم كه نگو خون ميبينم ترسم بيشتر ميشه اما خدارو شكر سريع بند اومد و بعدش شروع كرد به خنديدن انگار نه انگار داشت گريه ميكرد

بهراد ماماني دوست دارم خيييييييييللللللللللللللللللليييييييييييي

خدا مواظبت باشه با اين شيطنت هات ماماني

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)