امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

حس خوب ....

1392/3/8 17:49
280 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بهراد ماماني

 سلام پسر خوشملم

 سلام قند عسلم

اومدم تا بنويسم كه چه حس خوبي دارم گل من الان 2روزه دقيقا هفته 20 كه شروع شده گل پسرم هر روز صبح بي برو برگرد لگد ميزني و من هر لگدي كه ميزني ذوق ميكنم و حس خوبي دارم ديروز كه شروع شد فكر كنم بالاي 15 بار پشت سر هم لگد زدي و منم ...........

 

 به دليل شلوغ شدن صفحه اول بلاگ بقيشو ميرم تو ادامه مطلب ميوسم برات ......

اره داشتم ميگفتم برات كه لگد ميزدي و منم چون تو شركت بودم و همكاراي هم اتاقيمم تو اتاق بودن نميتونستم زياد ذوق كنم آخه هر چي باشه تو شركتيم و درست نبود ذوقمو ريختم تو خودم و فقط لبخند ميزدم واي اگه همكارام ميديدن من دارم ميخندما آبروم ميرفت ميگفتن اين زنه چرا مثل خنگا به يه جا خيره شده لبخند ميزنه اما نميدونستن پسر مامان بهراد گلم داره اون تو چه كارا ميكنه داره بازي ميكنه يادش رفته بايد بياد بيرون و با باباش فوتبال بازي كنه نه تو دل ماماني نیشخند

اونجا بود كه حس مادر بودن رو درك كردم ابله

ديشب به باباييت داشتم ميگفتم خدا چه قدر دقيق و قدرتمند هست كه اگه بخواي به قدرتش فكر كني ديونه ميشيیول ما قدرتشو ميبينيم دورو ورمون اما خيلي ساده ازش ميگذريم اگه كمي به چگونه به وجود اومدنش فكر كنيم تازه ميفهميمم چه قدرتيه هیپنوتیزم

از يه سلول ريز ببين در مدت 9 ماه يه موجود زنده به وجود مياد و تو دلمون تكون ميخوره و كلي شادي به همراه خودش مياره ماچو خيلي چيزهاي ديگه

ديشب موقع نماز كلي گريه كردم ماماني از اينكه خدا بهم تورو تا اين لحظه سالم داده و قراره 5 ماه ديگه صحيح و سالم بياي تو بغلم

واااااااااااااي  اون لحظه شيرين منتظرشم

 منتظر اون لحظه كه وقتي تو تخت بيمارستان كنارمي و تو بغلم و من به انگشتاي كوچولوت نگاه ميكنم ولذت ميبرم

واااااااي خدا اجازه اين لذت رو به من بده

آمــــــــــــــــــيـــــــــــــــــــــــــــــــن

خیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطلخیال باطل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

زهره مامان عرفان خان
8 خرداد 92 9:43
سلام مامان هدیه گل مادر شدن از نعمتهای بیکران خدای مهربون به ما خانوماست که با وجود تمام سختیهاش ولی واقعا لذت بخش و تکرار نشدنی است ... برای شما عزیز از خدای مهربون تنی سالم و قلبی پر مهر و صبر زیاد آرزو میکنم ... بامید روزیکه اولین عکس نی نی نازمون رو برامون بزارید ... وای که چقدر وبلاگ باسلیقه و نازی برای نی نی مون درست کردید مبارکش باشه ... من خیلی لذت بردم و دوست دارم اسم عرفان در کنار دوستان نی نی مون باشه اگر افتخار دادین با هم دوست بشیم ... لطفا خبرم کنید ... با بهترین آرزوها در کنار نی نی و پدر خوبش
لاله
8 خرداد 92 11:04
سلام هدیه جون ممنون که به وب ترمه سر زدین مبارک باشه ایشالا به سلامتی گل پسرتون بدنیا بیاد بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهش هستیم
مرجان مامان آران
8 خرداد 92 13:44
اخي عزيزم ميدونمواقعا خيلي شيرينههههههههه منم وقتي فكر ميكنم ميگم واقعا خدا چه كارايي ميكنه اصلا نميشه فكرشون كرد منم سر اران از 20 هفتگي فهميدم ولي سر اين يكي از 10 هفتگي مثل نبض زد خيلي باحاله ايشالا چشم رو هم بزاري گل پسر خوشگل مياد بغلت
الهام مامان علیرضا
8 خرداد 92 14:36
وای یاد زمان بارداری خودم افتادم احساس قشنگیه عزیزم ایشالا بیاد تو بغلت قشنگ تر هم میشه
مامان حسنا
8 خرداد 92 17:52
سلام هدیه جون خوبی خانومی تو دقیقا مثه منی منم کلی ذوق مرگ میشدم ک حسنا لگد میزد همش منتظر بودم زودتر دنیا بیاد... من همش فک میکردم روزی ک حسنا دنیا بیاد اینقدر درد دارم ک حسنا رو تحویل نمیگیرم چون خیلی از زایمان میترسیدم ولی وقتی حسنا دنیا اومد راحت شدم و با دیدن حسنا همه ی دردامو فراموش کردم ... تازه فقط دوس داشتم بغلم باشه و باهم بخوابیم مواظب خودتون باشید
زهره مامان عرفان خان
9 خرداد 92 16:19
دوستیمون مبارک ؛ با افتخار لینک شدید
مامان سونیا
9 خرداد 92 16:54
مامانی از این لحظات قشنگ لذت ببر و شاد باش وبه امید اون روز که آقا بهراد و بغل بگیری و بهش شیر بدی و و حسهای زیبای دیگه رو تجربه کنی و از مادر بودنت لذت ببری


مرسی عزیزم ایشالا
مامان حسنا
9 خرداد 92 20:36
آپــــــــــــــــــــــــــم خاله جون منتظر شمام