قبول شدن اما همراه با سردرگمی
سلام بهراد مامان خوبی گلم من
امروز غروب دراز کشیده بودم داشتم میوه میل مینودم عزیز دلم یهو یه اس ام اس واسم اومد بازش کردم دیدم نوشته
شما در کارشناسی رشته روابط عمومی رفتار اجتماعی و افکار سنجی قبول شدید خوشحال شدم.
اولش اما یهو دلم ریخت با خودم گفتم پسر گلمو چیکار کنم اصلا کلاساش از کی شروع میشه
نکنه تو دوران بارداریم باشه و نتونم شرکت کنم
و اگرم بعد به دنیا اومدن تو فسقلی کلاسا شروع بشه چی
و اصلا برنامه کلاسیش چطور هست وقت میکنم هم سر کار برم و هم به بهراد گلم وقتی به دنیا اومد برسم همه چیز قاطی پاتی میشه
من که همینطوریش بعد اداره تا بیام خونه ساعت 5 هست
تا نهار بخورم و یه استراحت نیم ساعته کنم میشه 6 کی به شام و نهار فردا برسم کی به بهراد گلم برسم کی درس بخونم
وااااای خدا همینطوریش وقتم کم میومد الان کلاس چیکار کنم
همینطوری امتحان داده بودم که خودمو محک بزنم فکر نمیکردم قبول بشم
نوووووچ ای بابا چه کنم الان البته باید صبر کنم تا ببینم چطور میشه ایشالا بتونم به همه کارام برسم اما این حس اینکه گل پسرم به دنیا میاد و من بعد اداره میام با اشتیاق خونه که ببینمش و یهو این کلاس شروع بشه و کلاسا جوری باشه که بعد اداره باشه دیوانم میکنه ضد حال بزرگی که با اشتیاق به جای اینکه بیام خونه گل پسرمو ببینم باید برم سر کلاس وای خدا صبر بهم بده