امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

مامانی مسافرت بخاطر من ممنوع تا 2 آبان

1392/5/30 18:17
256 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم قند عسلم 

 1.gif

 جونم برات بگه که ...

 

پریشب اومدم برات یه لالایی بخونم رفتم رو تخت داز بکشم یه هو دیدم ...

 

22.gif035.gif 

یه چیز قلمبه اومده بالا اونقدر که

 

متوجه شدم یه جایی از بدنته پسرم قربونت بشم

 

 48.gif

بووووووووووس 

 

انقدر ذوق کردم که نگو باباییت داشت تی وی نگاه میکردtv05.gif

 

صداش کردم اومد نگاه کرد

 

خندید هرچند بابایی ذوقشو نشون نمیده عادت نداره احساسات بروز بده

 

اما میدونم دوستت داره پسرم

 

 

خلاصه منم با چه ذوقی و همونطور که اشک تو چشمام حلقه زده بود

 

شکر کردم خدارو که یه موجود زنده تو دلمه و داره بزرگ میشه

 

و رفتم برات لالایی خوندم ایشلا به دنیا اومدی شبا برات دوباره میخونم 

 

پسرم الان دو روزه که سمت راست شکممی بالای نافم

 

هر از گاهی قلمبه میشی و دیگه مثل قدیم لگد زیاد نمیزنی

 

بلکه شکمم سفت میشه بعدش یهو تکون می خوری

 

از وقتی تکون خوردنتو حس کردم هر چی میگذره

 

با حرکات عجیب غریب تری  مواجه میشم

 

خبر بدی اینکه قرار بود من 7 شهریور باشم تهران واسه عروسی دخی جونم 

 trouw05.gif

امروز بعد اداره ساعت 3رفتم مطب منتظر موندم تا دکترم بیاد (بابا بزرگم) 

 

نوبتم که شد رفتم داخل آزمایشاتمو دیدی بهم گفت 

 

WBC====>10.7     نرمالش از      4    تا    10.5    هست

 

RBC=====>3.62    نرمالش از     12   تا     15    هست 

 

HCT=====>32.3   نرمالش از    35   تا     45    هست 

 

PDW=====>7.7   نرمالش از    9.8   تا    17    هست 

 

 

اینا چیزهایی بود که تو آزمایشم قرمز نوشته شده بود

 

دکترم قرص آهن مو بیشتر کرد و تاریخ زایمانم بهم گفت

 

 

که 2 آبان هست

 

z-HB_ballons.gif

gef07.gifAnimation2birthday.gif

گفت این 4 هفته رو ایشالا رد بکنی بقیش اگه مشکلی پیش بیاد

 

زایمان زودرس داشته باشی دیگه خطر نداره فقط این 4 هفته رو رد کنم

 

و الان من تو 31 هفته هستم ایشالا که هیچ خطری پیش نیاد

 

و تو گل پسرم هرموقع که وقت مناسب هست بدنیا میای

 

توکل بر خدای مهربون

 

بعدش پرسیدم آقای دکتر من مسافرت میتونم برم برگشت نگاهم کرد  گفت...

 

 

 

 

 vak2520koffers.gif

کجا گفتم تهران لبخند ملیحی زد و گفت نه اگه واجبه برو

 

وگرنه اصلا منم فهمیدم یعنی نریم یخورده دپرس شدم

 

که نمیتونم عروسی تنها دخترخالم برم

 

اما پسرم مهمتر از دخی هست

 

بعدا هم فیلم و عکساشو میبینم دیگه  5.gif

 

ایشالا با پسرم میرم خونشون Familie5.gif

 

و با اون میبینم فیلمو عکسارو

 

واسه همین موضوع زنگ زدم به خیاطم گفتم دست نگه داره

 

من عروسی نمیرم باشه بعد زایمانم واسه یه جشن دیگه بدونزه

 

چون هرچی باشه اگه میدوخت سایز الانم با 3 ماه دیگه فرق داشت

 

و اگه تنگم میکرد بازم خوب وای نمی ایستاد

 

خلاصه مامانی مسافرت کنسل شد

 

یه خبر ناراحت کننده دیگه اینکه 3شنبه خبردار شدیم که...

 

مرخصی زایمان دوباره متوقف شده قانونش که از

 7.gifبه10.gif

 

نمیدونی من چقدر دپرس شدم قرار بود از اول شهریور دیگه شرکت نرم

 

اما با این اوضاع اگه نرم باید اول اسفند برم شرکت تو بارون و سرما

 

ترجیح دادم که برم شرکت تا اول مهر که از اون ور فروردین برم شرکت

 

تا ببینیم خدا چی میخواد شاید دوباره دولت درستش کرد

 

شدیم باش باش نباش این ممکلت که هر دقیقه یه قانون دارن

 

به خدا آدم 100 تا تصمیمی میگره بعدش میان خرابش میکنن

 

آخه قرار بود حالا که 9ماه شده فروردین یا اردیبهشت بریم مسافرت

 

حتی بابایت گفته بود بریم کیش 2.gif

 

حالا که کنسل شده 9 ماه 6ماه مرخصی

 

من همش تو زمستون  و پاییز مرخصی دارم  

 

این فصلم که مسافرت نمیشه رفت و فروردینم 5روز مرخصی دارم

 

و ماهی 2روز که کلا میشه 7 روز 7 کجا آخه میشه رفت خوش نمیگذره

 

 ای خدا یه کاریش بکن که دوباره 9ماه بشه آمین

 

خوب دیگه آپ امروز دیگه بسه پسرم کلی نوشتم برات

 

تا خبرهای خوش دیگه انشالا 

63.gif 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مرجان مامان آران
31 مرداد 92 12:04
سلام عزیزم خوبییییییی
اخیییی چه حیف نمیتونی بریااااا ولی خوب بچه واجبترهههه
مرخصی هم خیلی بد شد خداییی برای کارمنداااااا
ایشالا ماه های اخرتم به خوبی تمو بشه من 24 هفتمه



مبارک مرسی که سر زدی بوووس
میترا
31 مرداد 92 13:14
سلام همسر منم برای تکان خوردن پسرش اصلا شوقی نشان نمیده انشاالله که پسر ت به دنیا امد بری عروسی


ایشلا تو هم ناراحت نباش من چندین بار به شوشو گفتم واقعا دوست نداری پدر شی گفت چرا گفتم چرا بروز نمیدی میگه بلد نیستم بعضیها اینطورین خجالات میکشن ناراحت نباش بووووس
مامان حسنا
1 شهریور 92 13:36
اشکالی نداره سلامتی خودت و بهراد جون واجب تره...
ایشالا بعد به دنیا اومدن اقابهراد برید
خیلی دوس دارم زودتر گل پسرتو ببینم


مرسی عزیزم منم همینطور مشتاقم ببینم پسرمو فداش بشم
عرفان خان و مامان زهره
2 شهریور 92 0:35
سلام به همه مامانای عزیز و دوستای خوبم جدیدا یه طرحی از طرف یکی از دوستان پیاده شده که فوق العاده راحته و مفید برای یاد و شاد کردن عزیزایی که دیگه بینمون نیستن. یه گروه 30نفره تشکیل میدیم و هر نفر یه عزیزش رو ثبت نام میکنه (نام مرحومه / مرحومه + نام پدرش) بعد از تکمیل گروه یه برنامه براتون ارسال میشه که ماهانه هر نفر باید 1جزء قران و 1روز کامل نماز قضا و 1نماز آیات برای عزیزی که اسمش ذکر شده بجا بیاره. خوبیش اینه که 1ماه برای انجام اعمال فوق العاده کوتاه و ساده فرصت داریم. منتظرتون هستم عزیزای دل
ریحانه
2 شهریور 92 12:01
سلام عزیزم. امیدوارم این مدت رو هم به سلامتی طی کنی و کوچولو صحیح و سالم به دنیا بیاد.پسر منم وسط های آذر به دنیا می یاد. خوشحال می شه به وبلاگش سر بزنی.


مرسی حتما