امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

دل مشغولیهای هفته های آخر بارداری

1392/7/2 19:34
214 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به پسرم پسر یکی یکدونه مامانی و بابایی 


سلام به دوستان خوبم 


این آپم اختصاص داره به دغدغه های آخر بارداریم 


فکرم خیلی مشغوله پسرم 1000 راه میره


اول از همه فردا میرم تو 220.gifماهگی 

 

 

1) استرس اینکه خدای بزرگ تو رو بهم سالم میده یا نه؟

 

2) زمان زایمانم همون تاریخی که دکتر گفت میشه یا پسرم عجوله و میخواد زود بیاد

 

3)روزی که مرخص میشم کسی دوروورم هست یا هرکس به فکر کارهای خودشه 

 

4)اتاق پسرم هنوز کامل نشده از دست این بابایش

 

5)هنوز آتلیه نرفتم یعنی عکاس مورد نظرم وقتش پر اما قول داده 5 یا 10مهر

 

6)بابایی کارهای ثبت احوالش درست بشه  که پسرم اومد با مشکل برنخوریم

 

7)بعد زایمانم میتونم درد رو تحمل کنم

 

8)چندتا خرید کوچیک اما واجب مونده که نخریدم

 

9)میز نهارخوری سفارش دادم هنوز آماده نیست دلم میخواست قبل زایمان اماده بشه

 

10)خرید شوفاژ که پولش جور نیست و زمستون واسه پسرم سرد میشه

 

11) متن خوش آمدگویی برای پسرم که سر در اتاقش بزنم

 

 12) آیا وقتی اومدم خونه باید مراسم خاصی گرفته بشه یا نه؟؟   ( راهنمایی کنید)

 

13) رفتن به کلاس های دانشگاهم : شنبه و چهار شنبه و جمعه

 

از ساعت 8تا 18 کلاس دارم و امتحاناتش از 28 دی شروع میشه تا 10 بهمن ادامه داره

 

 هر روز پشت سر هم واااای خدا چه کنم 

 

اینا چیزهای بود که فکرمو مشغول خودش کرده که به صورت خلاصه گفتم 

 

اگر تو این گزینه ها جوابهایی داشت که میتونید کمکم کنید ممنون میشم 


 

راستی کتاب داستان و سی دی جدید شوشو واسه گل پسر خریده

 

عکسشو گذاشتم تو آلبوم خاطرات قبل اومدنش میتونید ببینید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان آيسو وآيسا
1 مهر 92 19:19
هديه جووون چقدر سخت گرفتي به خودت خدابزرگه اگه همراه وكمك داشته باشي هيچ اتفاقي نميوفته وراحت وبي دردسر گل پسرتو بدنيا مياري انشالله
الی مامی آراد
4 مهر 92 17:46
عزیزم این استرسها طبیعی هست ولی سعی کن آروم باشی براس مراسم گرفتن معمولا هر شهری فرق میکنه ما که روز دهم یه جشن کوچولو میگیریم خرید شوفاژ هم نگران نباش با برکتی که نی نیتون میاره جور میشه خیلی هم بیشتر


ایشالا
مامان هدیه
4 مهر 92 18:52
عزیزم اینقده فکر و دغدغه خوب نیست چه خبره؟به خدا توکل کن ایشالا همه چی به نحو احسن اوکی میشه درمورد مراسم: ما دهمین روز تولدهدیه یه مراسم گرفتیم اگه وقت اضافه دارینو کمک هم دارین قشنگ میشه ولی ضروری نیستدر ضمن ماهم آپیم
مرجان مامان آران
7 مهر 92 14:30
به سلامتی عزیزم این روزا رو بگذرونی
مامان محمدصدرا
13 مهر 92 13:25
عزیزم ان شاالله به راحتی زایمان کنی ما هم دهم جشن گرفتیم ولی بهتره تا حالت کاملا خوب نشده دور و اطرافت خلوت باشه وگرنه خیلی اذیت میشی یکی از عوارضش افسردگیه تازه تو اون جشن اقوام میخوان نوزادو ببوسن که خیلی ضرر داره به نظر من تا چهل روزگیش صبر کنی بهتره
مامان کیاراد(آرزو)
13 مهر 92 22:45
حق داری این همه نگران باشی منم نزدیک بارداریم همینجوری بودم اما بعدها میفهمی الکی خودتو ناراحت میکردیو جوش میزدی،میگذره عزیزم
مامانی محمد طاها
14 مهر 92 10:34
مامانی راحت بگیر دنیا رو من 70 روز آخر بارداریم رو بیمارستان بودم اندازه شما فکر نداشتم روزی هم که اومدم خونه 100 تا مهمون داشتم بازم به چیزی فکر نمیکردم فقط سلامتی پسرم برام مهم بود همین و بس