امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

با تاخير زياد اومدم

يه مدت طولاني بود كه بخاطر سها انگاري و تنبلي وقت نشد بيام مطلب بگذارم اما قول ميدم زود بيام اين مدت كه گذشت بهرادم خيلي بزرگتر شدي مرد شدي واسه خودت هر لحظه كه ميگذره لذت ميبرم از با تو بودن و عاشقانه دوستت دارم خب برم سر اضل مطلب: اين مدت كه گذشت گذشت اما الانو ميگم الان 18 ماهگيت واكسن داشتي براي  22 فروردين و از اون روز تو وارد 19 ماهگي شدي گلم الان يه مدت نسبتا طولاني هست كه عادتت دادم شبها تو اتاق خودت ميخوابي البته تنهايي نه خوابت ميكنم تو اتاقت خوابت كه برد تنهات ميگذارم و توهم نصفه شبا گشنت ميشه چند بار و ميام پيشت بعد كه باز خوابت برد ميرم همينم بنظرم خوبه خاطره از واكسن 18 ماهگيت: ساعت 10 صبح 20 فر...
6 ارديبهشت 1394

سرما خوردگی بهراد

پسرم گل معصوم من  نا خواسته سرما خورد بخاطر چکاپ بردیمش مطب دکتر بچه های کوچیک مطب سرما داشتن بهراد منم گرفت جوری که بهش میگن سرما خوردگیش اسمش خوروسک سرفه هاش عین خروس صدا میکنه الان 3روزه اما خوب نشده آمپول دگزا هم براش زدیم براش دعا کنید زودتر خوب بشه مرسی امروز 12 آذر و پسر من هنوزم خوب نشده الان آبريزش بيني داره و فس فس ميكنه شده مماخش بادكنك راستي در تاريخ 10 آذر ماه  پسرم يه تحول ديگه ايجاد كرد و اون اينكه: پاشد خودش رفت مهر برداشته و بدون اينكه ما كاري بكنيم و تشويقش كنيم مهر گذاشت رو زمين و به حالت ايستاده رو به مهر كرد انگار ميخواست نماز بخونه بعدش سجده رفت من و باباش هنگ كرده بوديم خدا اين پسر چ...
12 آذر 1393

خبر

گلک من در تاریخ 30 مهر93   3قدم بدون اینکه ما ازش بخوایم و خودمونم سرگرم شام خوردن بودیم دیدم تکیه داده بود به مبل یهو 3قدم رفت اما بعدش هرچی تلاش کردیم بره نرفت  الانم كه 17 آبان هست هنوز راه نرفته ميترسه قدم برداره و خودشو ميندازه پايين بهراد كارهايي كه انجام ميده اينه: بصورت كامل بابا و مامان ميگه جديدا دايي و زنداي رو خيلي نصفه ونيمه ميگه    دايي( آيي)  زندايي(ددايي) ددو   و انو     پشت سر هم تكرار ميكنه نميدونم معنيش چيه تمام حرفاي مارو هم كامل متوجه ميشه ازش چي ميخوايم وقتي گشنش بشه ميگه من هام مبل و تخت بالا پايين ميره كنجكاوي در حد المپيك ...
17 آبان 1393

بهراد و ایام محرم

تو روز 2محرم روضه امام حسین داشتم تو4 محرم هرسال شام دهی داریم بهراد در آشپزخانه مسجد در کنار آشپز صبح روز 6 محرم قبل رفتنن به مراسم شیرخوارگان (لباسشو بابای بهراد براش دوخته) تو مراسم شیرخوارگان علی اصغر که به بهراد شکلات و شیر و حلوا دادن شب 6محرم در مسجد دسته روی بود گل پسر تمام حواسش به طبل زدن بود به دوربین نگاه نمی کرد ...
9 آبان 1393