در تارخ 18اردیبهشت 94 بلاخره بهراد بردم سلمانی از بس سرتق بود 4جا بردم نمیگذاشت تا اینکه ی جایی پیدا کردم که محیطش کودکانه بود و اونجا گذاشت البته گریه میکرد چون موهاتو دهنش رفته بود منم ازبس شکلک در میاوردم زمانی نشد که عکس ازش بگیرم اما ماشالا بهش میاد ولی خدایش وقتی اوردمش خونه تو اتاق نشیمن بود من تو اشپزخاته یهو اومد سمتم اولش خندم گرفت دیدمش از بس عوض شد باباشم میگفت این پسر منه چه عوض شده به قول دوستم که شبیه مردا شده قبلا شبیه دخترا شده بود راستم میگفت الان راحت شد. راستی یادم رفت بگم از بس ذوق موهاشو داشتم بهراد از 5شنبه تب کرد و الان بهتر تبش تا 38.5 هم رسید تب بر و شیاف گذاشتم فایده نداشت تا امروز صبح دیدم بهتر احتمالا...