بهراد پسر آروم و صبور من

گردش در سه شنبه 93/3/6 ...

...

بهراد گلم الان تو 8 ماهگیشه و تا الان 7 ماه و 17 روزشه   و تا 14 روز دیگه 8 ماهگیش تمام میشه   گل پسرم الان کاملا میشینی بدون اینکه بیفتی   اگه هلت بدم درحالت نشسته خودتو نگه میداری   و از نظر کلامی وقتی حرف میزنم با دقت نگاه میکنی به لبهام   و سعی داری تکرار کنی اما نمیتونی   تنها چیزی که میگی تیییییس تیییس میکنی و گاگا  میگی و یه چیزی تو این مایع ها   بیشتر اوقات هم واسه ابراز وجود کردن سرفه های بلند میکنی   تا من بهت نگاه کنم بعدش میخندی قربون اون خنده هات    الان هم دو روزه میبر...

از تاریخ 16 تا 19 در مشهد به مناسبت تولد امام جواد(ع) حرم رو چراغونی کرده بودن  ...

سر کار بابایی بهراد عروسی دوست و همکار مامانی دکتر بهراد جونم (دکتر مامان و دایی بهراد تو کودکیشون) ...

بدون شرح!!! در راه تهران البته با ماشین پدرجون بهرادبابایی ماشینش دماوند خراب شدمارفتیم اون موند یک خواب رویایی بهشت زهرا سرخاک پدربزرگم شابدالعظیم تهران ژست های که پسرخالم ازش گرفت ...

...

صبح ساعت 8 بیدار شدیم و شالو کلاه کردیم به سمت باغ پدرجون بهراد حدودا 3کیلومتر فاصله داشت تا پارسال 6تایی بودیم الان شدیم 7تا خدایا شکرت دیگه زیاد حرف نمیزنم عکساخودشون حرف میزنن این برای مراسم فاطمیه بود که بابام هرسال داره اینم سفره هفت سین93    اینم چند عکس دیگه از وسایل جدیدی که واسه جیگملیم خودم خریدم مامانی فداش بشه هرچی دارم مال اونه پسرم قد یه دنیا دوست دارم  ...

...

    خداوندا شکرو سپاس بابت سالی که گذشت سالی که در آن یک هدیه آسمانی را به من عطا کردی و من تا آخرین نفس برای این نعمت بزرگت شکر میکنم و مراقبش هستم  تو نیز مراقبش باش    خداوندا تو خود میدانی چقدر در دل شاد و مستم که امسال در زمان تحویل سال با پسرم خواهم بود آرزویی که داشتم همین بود و به آن رسیده ام شکرت خدا امیدوارم سال پربرکت و خوبی برای من و همه مردم ایران زمین باشد آمین انشالا در سال جدید با خبرهای خوب و خاطرات خوب میم و اینجا مینویسم به همه دوستان سال نو را هم تبریک میگم   ...