امیر بهرادامیر بهراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بهراد پسر آروم و صبور من

دندان در آوردن

واي خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا خبر از اين خوشحال كننده تر تو تمام زندگيم نشنيده بودم اونقدر كه تو پوست خودم نميگنم   كاش تو اداره نبودم و تو خونه بودم و از خوشحالي جيغ ميكشيدم   اره بعد 5ماه انتظار و علائمي كه بهراد واسه در آوردن دندونش داشت بلاخره در آورد   قربونش بشم كاش همين الان بودم پيشش و بغلش ميكردم  و بوسش ميكردم   امروز صبح ساعت 7.15 بيدار شدم خواب موندم واسه اومدن به سر كار   آخه ديشب دايي و زندايي بهراد اومده بودن خونمون واسه سلام وديروقت رفتن   صبح بيدار كه شدم بيام اداره ديدم گلكم بيداره و لبخند ميزنه و سرحاله كلي باهاش بازي كردم   ...
3 شهريور 1393

مشغله هاي عروسي دايي بهراد

سلام به همگي اين روزها بدجور درگيرم خيلي بد هست كه 1دونه خواهر باشي   دست تنها به همه كارها برسي اونم چي بچه داشته باشي و بازهم اونم چي كارمند باشي   ديگه دارم وااااا ميرم از خستگي   روز يكشنبه تاريخ 19 مرداد چمدان برون بود و ما برديم الانم كه دارم مينويسم ساعت 11 صبح روز سه شنبه هست و خانواده عروس قرار امروز غروب چمدان داداشي رو بيارن ديشب هم خيلي خوش گذشت ساعت 10 شب فاميلها اومدن و طبقه 3خونه بابام كه به تازگي درستيده و يه بالكن حدودا 50 متري هست تا 2 شب زديدم رقصيديم خيلي خوش گذشت بهراد خوشمل منم با روركش هي ميرفت ميومد و ما رو كه ميديد داريم ميتركونيم ذوق زده ميشد و دست ميزد قر...
21 مرداد 1393

تحول جديد گلكم

بهراد خوشمل من خيلي اميدوارم كردي از تو چه پنهون آخه ناراحت بودم نسبت به بچه هاي ديگه كارات عقب بود بهراد:ماماني منو با كسي مقايسه نكن روانشناسا گفتن آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخ نزن پسرم باشه ماماني حرفت درسته بوووووس پسرم تو تاريخ 27 كه اولين بار بود سينه خيز ميرفتي الان بعداون روز قويتر شدي و قشنگ چهار دستو پا ميري و از ي اتاق به اتاق ديگه وقتي آشپزخونه هستم تو هم مياي كلي ذوق مرگ ميشم و تو هم كنجكاو شدي بووووس جديدا حرف زدنت قويتر شده ما حرف ميزنيم انگار جواب ميدي و قون قون ميكني مثلا همين ديشب رفتي سراغ دستگاه سي دي و تلويزيون هي انگشت ميكردي به چراغ قرمزش هي صدات كردم جواب ندادي وقتي هم برگگشتي به زبون خودت ي چي...
11 مرداد 1393

10ماهگيت مبارك

دووووووووسسسسسسسسستتتتت دارم                                 پسرم 10 ماه گذشت به اين زودي 10ماه وارد اين دنياي بزرگ شدي   ايشالا كه دنيا بر وفق مرادت باشه گلكم ماماني نميدوني چقدر دوستت دارم   كارهاي جديدي كه ميكني اينه كه: بابا ميگي و عاشق حمامي كافي صداي آب رو بشوني از ته دلت ميخندي و ذوق ميني و ما كلي كيف ميكنيم   و كافيه اسباب بازي كه دوست داري رو ازت دور باشه شيرجه ميزني كه بگيري و نهايتا با مماخ ميخوري زمين   و شبها هم كه چي...
24 تير 1393

پیشرفتهای یکی یکدونه در اواخر 9ماهگی

بهراد الان 2روزه که تمام تلاششو میخواد بکنه که راه بره و امان مارو بریده   و نمیشینه اصلا و میگه منو فقط راه ببرید منم شبها موقع خواب از تو اتاق نشیمن تا تو اتاق خوابمون   راه میبرمش و کنار راهرو از باباش خداحافظی میکنیم و شب بخیر میگیم و میریم باهم میخوابیم    قربون پسرم بشم روزهاهم با اسباب بازیهاش بازی میکنه و با خودش حرف میزنه  ...
15 تير 1393

بهراد 9 ماهگی (سری جدید)

اولین باری که بهراد به  رستوران رفت مدل خواب جدید بهراد سوار بر رخش خویش   بهراد درحال بازی با لپ تاپ خودش                                                                           ​ بهراد در روستای پدری قابل ذکر است که بابای خودش بعد 29 سال اومد روستاش {وندچال} و بهراد بعد 9 ماهگیش ​              ...
15 تير 1393

پیشرفتهای یکی یکدونه من

بهراد تو این ماه وقتی نشسته هست دیگه تعادلشو حفظ میکنه   و برای گرفتن اشیاء دیگه با صورت پایین نمیفته بلکه پاهاشو خم میکنه   و خیلی آروم روی شکمش دراز میکشه   و اولین باری که این کارو کرد در تاریخ 31 خرداد 93 بود    بهراد عادت کرده شبها کاملا کج بخوابه و تا خود صبح هزار بار بچرخه   به عبارتی سر خوشملش یه سمت و پاهای کوچولوش یه سمته دیگست   کلا روی بالشت نمیخوابه    وقتی سر حال باشه واسه خودش آواز میخونه صداشو میبره   بالا جوری که فکر میکنه داره چه چه میزنه   منم میشینم اینطوری نگاه میکنم و ...
31 خرداد 1393

9 ماهگیت مبارک

عجیج دلم 9ماهگیت مبارک                  دوووووووـوووووووووووووســـــــــــــتـــــــــــ دارم   عزیز دلم امروز وارد 9ماه شدی و همزمان با تولد آقا امام زمان عج هست   از امام زمان میخوام که تو همیشه سالم باشی    و پسر سالم و صالحی باشی آمین   بهرادم جدیدا استرس دارم آخه نه سینه خیز میری نه حالت نشسته حرکت میکنی   میترسم اخه نسبت به بچه های دیگه عقبتری    میترسم از نظر هوشی پایین باشی   نمیدونم هرچی باشه حکمت خداست خدا مراقبت باشه سالم باشی   به قول دختر عموی خودم بهرا...
22 خرداد 1393